داستان مأمون و سر بريدۀ برادرش
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

از کتاب شرح خطبۀ متقین در نهج البلاغة
تألیف سید مجتبی علوی تَراکِمه ای

عبدالله فرزند هارون الرشيد كه پدر او را مأمون لقب داد، پس از قتل برادرش محمد كه امين لقب داشت ... فرمان داد، سر بريدۀ برادرش را، در مجلس عام بر نيزه كشند، تا حس انتقام او بيشتر ارضاء گردد، از پى اين فرمان، دستور ديگرى، صادر نمود و آن اينكه هر كس، خواهان جايزه است، بايد اول اين سر را لعنت كند، سپس جايزه بگيرد. از آن پس هر كس كه در مجلس حضور مى يافت، براى خوشايند خليفه و اخذ جايزه، سر و صاحب آن را لعن مینمود. اين عمل براى عبدالله مأمون بسى لذت بخش بوده و به خود میباليد كه توانسته است، اينگونه حريف رياست خود را مغلوب نموده، از او انتقام بگيرد.

پس از گذشت اندى، روزى پيرمردى خراسانى كه دل پردردى، از رفتار ظالمانۀ حكومت بنى عباس داشت، وارد مجلس شد و طبق معمول، نخست به سوى سر رفت، تا او را لعنت كند و جايزه بگيرد، با لحن خاص خراسانى ها گفت:
خدا تو و پدرت و پدر پدرت را لعنت كند،
جمعيت حاضر، از شنيدن چنين لعنى، به خنده افتادند. مأمون با ديدن اين منظره، از كار خود شرمنده شد، دستور داد، فوراً سر را از نيزه فرود آورده، تا بيش از اين موجب خندۀ ديگران و شرمندگى خود نگردد. ...